گزارشی از کتاب «رژیم اسرائیل و گسست سیاسی- اجتماعی آن»/ بخش نخست

کتاب «رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی- اجتماعی آن» توسط عبدالقادر عبدالعالی از نویسندگان موسسه تحقیقات وحده عربی بیروت نگاشته شده است. این کتاب به بررسی شکاف‌های اجتماعی و سیاسی در رژیم صهیونیستی و تأثیر متقابل شکاف اجتماعی و نظام انتخاباتی در این رژیم پرداخته است.

عنوان: رژیم اسرائیل و گسست سیاسی- اجتماعی آن

نویسنده: عبدالقادر عبدالعالی

ترجمه: محمد خواجوئی

ناشر: موسسه ابرار معاصر

سال چاپ: 1391

***

کتاب «رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی- اجتماعی آن» توسط عبدالقادر عبدالعالی، از نویسندگان موسسه تحقیقات وحده عربی بیروت، نگاشته شده است. این کتاب، در فصل نخست به بررسی نظریه‌های اندیشمندان گوناگون در خصوص چیستی شکاف اجتماعی، نوع شکاف‌ها، رابطه میان شکاف اجتماعی و شکاف‌های سیاسی و هم‌چنین منشأ ایجاد این شکاف‌ها در جوامع پرداخته شده است.

فصل دوم کتاب، به شکاف‌های اجتماعی رژیم صهیونیستی می‌پردازد. شکاف میان صهیونیست‌های مذهبی و یهودیان ارتودکس، شکاف‌های طبقاتی و شکاف‌های سازمانی و نهادی در رژیم صهیونیستی، از موضوع مورد اشاره در این فصل است. تمرکز نویسنده در این فصل بر تشریح شکاف میان صهیونیست‌های سکولار و یهودیان افراطی (حریدی) و تأثیر این شکاف بر رفتار، اختلافات و تنش‌های کنونی رژیم صهیونیستی است. فصل دو شکاف‌های اجتماعی رژیم را به گروه‌های چهارگانه تقسیم نموده است که عبارت‌اند از: اعراب یهودیان شرقی، یهودیان غربی سکولار، مذهبی‌های قوم‌گرا، مذهبی‌های حریدی.

نویسنده در فصل سه به بررسی نقش شکاف اجتماعی در خلال پیدایش احزاب گوناگون پرداخته و با بررسی احزاب فعال در رژیم صهیونیستی، سعی کرده است که به این سؤال پاسخ دهد که هر کدام از احزاب، کدام شکاف در جامعه را نمایندگی می‌نماید.

فصل چهارم به‌ نظام انتخاباتی رژیم صهیونیستی که تک حوزه‌ای و اکثریت نسبی است می‌پردازد. نظام انتخاباتی رژیم که خود نشان دهنده شکاف اجتماعی است، اما تکثر احزاب هم موجب تشکیک این شکاف‌ها و افزایش خودآگاهی شده است.

1- نظریه‌ها و مبانی شکاف اجتماعی

فصل نخست، به بررسی تعریف‌ها و تقسیم بندی‌های گوناگون نسبت به شکاف اجتماعی می‌پردازد. رونالد اینگلهارت[1] در تعریف مفهوم شکاف می‌گوید: «شکاف جلوه بیرونی فرآیند جذب و قطبی‌سازی است. در یک‌سو گروه‌های مشخصی، از سیاست‌ها یا احزاب خاصی حمایت می‌کنند و در سوی دیگر، گروه‌های دیگری هستند که طرفدار سیاست‌ها و احزاب مخالف گروه نخست هستند.»

اما مفهوم شکاف در چارچوب «نظریه شکاف اجتماعی» استین روکان و مارتین لیپست که نویسنده بسیار تحت تأثیر آن است، اشاره به نوع خاصی از انشعاب سیاسی و اجتماعی دارد که بیان کننده اقداماتی تاریخی و تجربه گرایانه است. شکاف اجتماعی در این تعریف سه مضمون اصلی را در بر می‌گیرد:

1. وجود گسست اجتماعی بین گروه‌ها و افراد جامعه بر پایه تفاوت بین آن‌ها در برخی ویژگی‌های اجتماعی نظیر وابستگی‌های دینی، قومی، زبانی و طبقاتی

2. ظهور هویت جمعی و آگاهی نسبت به آن و پذیرش گروه‌ها و افراد و انجام اقدامات بر پایه این هویت

3. قابلیت این نوع گسست و انشعاب اجتماعی در فراهم آوردن عنصر سازمان‌دهی؛ بدین معنا که افراد جامعه در سازمان‌هایی که منافع و خواسته‌های ویژه مربوط به هویت اجتماعی مشخصی را دنبال می‌کنند، عضو شده و به‌تبع آن سازمان‌های حزبی و گروه‌هایی جدا از هم تشکیل می‌شوند که مردم را بر اساس آن منافع و خواسته‌ها گردآورده و بسیج می‌کند.[2]

 

نویسنده در ادامه، به بررسی دیدگاه‌های هانس پیتر کریسی[3] در خصوص شکاف اجتماعی پرداخته است. کریسی معتقد است شکاف دارای سه بعد اصلی است.

1.  بعد نخست، بعد ساختاری است. بعد ساختاری شکاف عنصری محوری است که آن را از برخوردها و انشعابات گذرا جدا می‌کند. از این منظر شکاف تبدیل به ویژگی دائمی جامعه می‌شود. منظور از بعد ساختاری این است که عامل شکاف باید یک امر دائمی و ساختاری باشد.

2. بعد دوم، خودآگاهی و کسب هویت متعارض است. به تعبیر کریسی گروه‌های وابسته و پیرو باید به هویت جمعی خود به‌عنوان کارگر، کارفرما، کاتولیک‌ها، شیعه و…آگاهی داشته باشند و خواستار اقدام در چارچوب اصولی آن باشند.

3. بعد سوم، سازمان‌دهی و هماهنگی اقداماتی است که از تعارض و برخورد ناشی می‌شود.[4]

 

استفانو بارتولینی[5] یکی دیگر از اندیشمندانی است که به موضوع شکاف اجتماعی پرداخته است. از منظر وی شکاف پدیده‌ای است که تنها در عرصه رقابت سیاسی شکل می‌گیرد. بارتولینی در تعریف شکاف می‌گوید: «شکاف نوعی بنای سیاسی و شکلی از اشکال تجدید ساختار سیاسی در عرصه قدرت یا رقابت سیاسی است»

عبدالقادر عبدالعالی در جمع‌بندی در خصوص شکاف اجتماعی یا سیاسی می‌گوید، شکاف تنها در حالی ایجاد می‌شود که چهار عنصر زیر در آن امکان‌پذیر باشد:

1- گروه‌های متعارض مشخص 2- خودآگاهی گروه‌ها نسبت به هویت و چهارچوب‌هایشان 3- سیستم اقدام هماهنگ ویژه برای هر یک از گروه‌های اجتماعی 4- سازمانی سیاسی که بازگو کننده منافع گروه‌های اجتماعی باشد. این چهار عنصر بیان کننده مراحل مختلف اقداماتی است که در تکمیل پیدایش شکاف اجتماعی در سطح سیاسی مشارکت دارند.[6]

2- الگوهای شکاف اجتماعی

نویسنده در ادامه، به بررسی الگوهای شکاف اجتماعی مطرح شده از سوی صاحب‌نظران گوناگون می‌پردازد که به‌طور مختصر به آنان اشاره خواهد شد.

1-2- نخستین دیدگاه بررسی شده، دسته‌بندی سه گانه ارائه شده توسط داگلاس رای[7] و مایکل تیلر[8] است. آنان شکاف اجتماعی را سه دسته تقسیم بندی نموده‌اند.

الف- شکاف‌های موضعی: منظور از این شکاف، اختلاف در موضع و اولویت‌هاست. تیلر به این شکاف فرهنگی و ایدئولوژیک هم می‌گوید.

ب‌- شکاف انتسابی: این شکاف‌ها از ویژگی‌ها و شاخصه‌های انتسابی به ارث رسیده اجتماعی ناشی می‌شود. این شاخصه‌ها جنبه خاستگاهی دارد، مانند وابستگی‌های نژادی، زبانی و دینی.

ج‌- شکاف‌های رفتاری: این شکاف ناشی از اختلاف در الگوی رفتاری مجاز یا مطلوب اجتماعی است، مانند شیوه عضویت در سازمان و رفتار انتخاباتی[9].

2-2- دیدگاه دوم در تقسیم بندی شکاف‌ها، منتسب به اسکات فلاناگان[10] است. وی شکاف‌ها را مانند مورد پیشین به سه دست تقسیم می‌نماید که عبارت‌اند از:

الف- شکاف بخشی: منظور فلاناگان از شکاف بخشی نزدیک به مفهوم شکاف ساختاری تیلر و رای است. این شکاف شامل شکاف‌های ناشی از وابستگی زبانی، نژادی، دینی و سایر شکاف‌هایی است که جنبه خاستگاهی دارد.

ب‌- شکاف فرهنگی: این شکاف مربوط به اختلاف مواضع و ارزش‌های درون جامعه برحسب نسل و محیط اجتماعی است. برای شکاف ناشی از محیط اجتماعی می‌توان شکاف می‌توان شهر و روستا و الگوهای ادراکی میان آنان اشاره نمود.

پ- شکاف شغلی-حقوقی: این نوع شکاف ناشی از توزیع نقش‌ها (شغل و منصب) در داخل سیستم اقتصادی جامعه و سلسله مراتب اجتماعی است.[11]

3-2- سومین دسته بندی مطرح شده در کتاب، مختص هانس دادلر[12] است که پنج نوع شکاف حاکم بر جوامع اروپایی را دسته بندی نموده است

الف- شکاف طبقاتی و بخشی: این گروه جامعه را به گروه‌هایی تقسیم می‌کند که منافعشان برحسب بخش اقتصادی و موقعیت شغلی متفاوت است؛ مانند صنعتگران، کشاورزان، کارگران و …

ب- شکاف دینی یا انشعاب بر سر مسائل دینی: منظور از این شکاف، تنها وابستگی دینی نیست بلکه اختلاف در نقش دین در جامعه و نظام سیاسی را هم شامل می‌شود. همانند سکولارها در مقابل محافظه‌کاران در اروپا.

پ- شکاف ناحیه‌ای-منطقه‌ای: این شکاف نوعی تقسیم بندی جغرافیایی-منطقه ای است که باعث ایجاد اختلاف و برخورد منافع ساکنان شهر و روستا می‌شود.

ت- شکاف قومی و نژادی: این شکاف گروه‌های نژادی و قومی مختلف را در خصوص مواضع و میزان تبعیتشان از دولت را مدنظر دارد.

ث- شکاف بر اساس مواضع نسبت به‌نظام سیاسی: تقسیم بندی منحصر به فرد دادلر نسبت به دیگر دیدگاه‌ها در این مدل نوع شکاف است. این شکاف ناشی از دو گروه یا احزاب حافظ وضع موجود و گروه‌های انقلابی خواهان وضع موجود است.[13]

4-2- یکی دیگر از دیدگاه‌های مطرح شده در کتاب، متعلق به آرنت لیپهارت[14] است. وی شکاف‌های اجتماعی و سیاسی را به 7 بعد تقسیم نموده است:

الف- بعد اقتصادی و اجتماعی: از منظر لیپهارت این شکاف ناشی از اختلافات و برخوردها بر سر مالکیت و نقش آن در اقتصاد و میزان دخالت دولت در اقتصاد و همچنین اختلاف در مورد توزیع ثروت در جامعه و سیاست‌های عمومی اقتصادی است.

ب‌- بعد دینی: این بعد از شکاف ناشی از اختلاف در خصوص نقش دین در زندگی عمومی و سیاست است. اختلاف در مواردی مانند نقش خانواده، قانون سقط جنین و… از این بعد شکاف ناشی می‌شوند.

پ- بعد قومی و فرهنگی: این بعد در جوامعی که دارای نژاد و زبان‌های گوناگون‌اند، ارزش بیشتری پیدا می‌کند.

ت- بعد شهری- روستایی: این بعد شکاف از منظر لیپهارت بازتابی از اختلاف میان محافل روستایی و شهری مانند سطح اقتصاد است.

ث- بعد مربوط به مواضع در قبال نظام سیاسی: این شکاف بازتابی از اختلاف ایدئولوژیک و وجود گروه مخالف در نظام حاکم است.

ج- بعد ارزشی: این بعد از شکاف، مربوط به ارزش‌های ماتریالیستی و پست ماتریالیستی در جوامع پساصنعتی است. انگلهارت که این بعد شکاف را به بعدهای پیشین افزوده است، معتقد است بیشتر مسائل و حرکت‌ها سیای در جوامع پساصنعتی که به سطحی از رفاه رسیده‌اند، حول موضوعاتی چون آلودگی، محیط‌زیست؛ فمینیسم و …غیره است که ناشی از شکاف دو ارزش ماتریالیستی و پسا ماتریالیستی است.

چ- بعد مربوط به مواضع نسبت به مسائل سیاست خارجی: این شکاف مربوط احزاب کمونیستی در اروپا است که اختلاف آشکاری نسبت به گروه‌های دیگر در مواضعشان نسبت به برخی مسائل سیاست خارجی ابراز کردند.[15]

5-2- آخرین مدل کشاف اجتماعی بررسی شده در کتاب، متعلق به استین روکان[16] و مارتین لیپست[17] است که نویسنده بسیار تحت تأثیر دیدگاه آنان است. این دیدگاه شکاف‌ها را در چهار دسته اما در دو قالب تحت عنوان محور منطقه ای-فرهنکی و محور شغلی-حقوقی قرار می‌دهد.

الف- محور منطقه ای-فرهنگی: در این محور دو شکاف تعریف شده‌اند. نخست شکاف منطقه‌ای بین مرکز و پیرامون است که بیانگر انشعاب و برخورد بین فرهنگ‌های محلی و خاص و فرهنگ غالب مرکز است. دومین شکاف در این محور مختص کشاف بین دین و دولت یا به عبارتی کلیسا و دولت است.

ب‌- محور شغلی-حقوقی: در این محور، نخست شکاف بین روستا و شهر یا پایتخت توجه شده است. اختلاف منافع اقتصادی سنتی و مردن بین شهر و روستا، عامل شکاف است. دومین موضوع در این محور، توجه به شکاف طبقاتی بین کارگران و کارفرمایان و یا بین مالکان و مستأجران است که ناشی از انقلاب صنعتی است.[18]

3- شکاف اجتماعی چگونه ایجاد می‌شود؟

اما سؤال اصلی و مهم قسمت نخست این کتاب یافتن این سؤال است که «شکاف اجتماعی چگونه ایجاد می‌شود؟» مواردی که در بالا مطرح شد، بیشتر بررسی دسته بندی انواع شکاف‌ها بود و پاسخی دقیق به چرایی ایجاد شدن دسته‌های مطرح شده در بالا نمی‌دهد. روکان و لیپست برای پاسخ به این سؤال چهار رهیافت را مورد بررسی قرار داده‌اند.

1-3- رهیافت ساختاری نظریه شکاف:

بر اساس این رهیافت شکاف سیاسی با شرایط ساختاری مرتبط است که در وجود انشعاب‌ها و برخوردهای اجتماعی که ریشه در ساختار اجتماعی دارند، پنهان است. این رهیافت در پاسخ به سؤال «شکاف اجتماعی چگونه ایجاد می‌شود؟» سه عامل انقلاب‌های ملی، انقلاب صنعتی و الگوی رونالد روگوفسکی[19] را نام می‌برند. به باور این رویکرد، انقلاب ملی موجب ایجاد شکاف بین مرکز و پیرامون در مرحله دولت سازی و هم‌چنین ایجاد شکاف بین دولت و دین می‌گردد. به باور این دیدگاه، انقلاب صنعتی باعث ایجاد دو شکاف میان منافع کارگران و کارفرمایان و همچنین منافع میان شهر و روستا می‌گردد.

هم‌چنین منظور از الگوی رونالد روگوفسکی، نظریه‌ای است که معتقد است عناصر اقتصادی چون تجارت خارجی، زمین، سرمایه، کار و تولید هر یک از این عوامل، می‌تواند موجب شکل‌گیری شکافی جدید شود. به‌طور نمونه ائتلاف میان سرمایه‌داران و زمین‌داران در آلمان موجب تشکیل نازیسم شد در حالی که در آن‌سوی اروپا، ائتلاف و الگوی دیگری میان زمین، کار و سرمایه و مدل تجارت خارجی به وجود آمده بود. این دو الگوی متفاوت، عامل شکاف گردید.[20]

2-3- ررویکرد ارزشی- فرهنگی در تفسیر شکاف اجتماعی:

این رویکرد معتقد است رویکرد ساختاری دیگر بیانگر شکاف‌های اجتماعی و سیاسی در اروپای غربی و نظام‌های دموکراتیک نیست و شکاف‌های کنونی نتیجه انقلاب‌های صنعتی و ملی و تضاد طبقاتی نیست. بر اساس این رویکرد، تحولات جدید اجتماعی به علت تحول در اولویت ارزشی بین نسل‌ها است.

انگلهارت معتقد است این بعد جدیدی از شکاف‌های اجتماعی است که به بعد «ماتریالیسم-پست ماتریالیسم» معروف است. وی معتقد است، شکاف ارزشی به وجود آمده در خصوص دو نگاه ماتریالیستی و پست ماتریالیستی است و این امر است که موجب ایجاد شکاف سیاسی در سطح نظام حزبی و گرایش‌های سیاسی شده است.[21]

3-3- رویکرد نهادی جدید در بررسی شکل‌گیری شکاف:

برعکس دو رویکرد نخست که نظام حزبی و سازمان‌های حزبی را متغیر تابع شکاف‌های اجتماعی و ارزشی می‌دانستند، طرفداران این رویکرد معتقدند سازمان‌ها و نهادهای سیاسی خود ایجاد کننده شکاف‌ها هستند. قواعد رقابت سیاسی، سیستم‌های نظام انتخاباتی خود عامل شکاف‌های اجتماعی و سیاسی‌اند.[22]

4-3- رویکرد انتخاب عقلایی:

این رویکرد به‌جای نگاه کلان، بر بعد خرد و جزئی استوار است. این رویکرد بر برداشت‌ها و رفتارهای افراد و حسابگری عقلائی آنان متمرکز است. ماریانو تورکال و چیبر معتقدند که رهبران احزاب و نخبگان سیاسی بر طبق استراتژی‌ها و سیاست‌هایی که در بررسی مسائل مختلف اجتماعی پیش می‌گیرند، در ایجاد یا تسهیل شکاف‌های سیاسی تأثیرگذارند. شکاف اجتماعی نتیجه اقدامات سیاسی و بسیج انتخاباتی است.[23]



[1] Inglehart

[2] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 15

[3] Hanspeter kriesi

[4] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 16

[5] Bartolini

[6] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 18

[7] Douglass rae

[8] Michael taylor

[9] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 24

[10] flanagan

[11] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 25

[12] Hans daadler

[13] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 27

[14] Arendt lijphart

[15] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 29

[16] Stein rokkan

[17] Martin lipset

[18] عبدالقادر عبدالعالی، رژیم اسرائیل و گسست‌های سیاسی-اجتماعی آن، ترجمه محمد خواجوئی، تهران، ابرار معاصر، 1391، ص 30

[19] Ronald rogowski

[20] همان، ص 39-50

[21] همان، ص 50-55

[22] همان، ص 57

[23] همان، ص 60

ارسال دیدگاه