مقدمه
سال 2014 در حالی با خروج نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا از افغانستان به پایان رسید که بسیاری با تردید و امیدهای فراوان آینده این کشور را مینگرند. نه تنها رهبران افغانستان بلکه همسایگان و کشورهای منطقه نیز نسبت به آینده این کشور حساسیتهای بسیاری دارند و بیتردید جمهوری خلق چین بهعنوان قدرتمندترین همسایه افغانستان در سطح تحلیل منطقهای و فرامنطقهای نقش و جایگاه ویژهای خواهد داشت. این مقاله با نظر داشت به سه سطح تحلیل خرد، میانی و کلان و شمول پارامترهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی به بررسی نقش چین در افغانستان پس از 2014 خواهد پرداخت.
1) چین و افغانستان؛ آغاز تا 2001
“کشورها همسایگان خود را انتخاب نمیکنند از اینرو در یک جبر قرار دارند، اما اینکه چگونه با همسایگان خود برخورد نمایند به انتخاب کشورها بازمیگردد و یک اختیار است.” این عبارت واقعیتی است که سراسر نظام بینالملل را در احاطه خود دارد.
افغانستان و چین با داشتن ۷۶ کیلومترمربع سرحد مشترک از دیرزمانی بدین سو دارای روابط حسنه بودهاند و همکاریهای مشترک و متقابلی بین همدیگر داشتهاند. حتی چین در زمان متشنج جنگهای داخلی هم با افغانستان روابط اقتصادی وسیعی داشته است؛ اما باید این نکته را متذکر شد که این 76 کیلومتر مرز مشترک دو کشور را کوههای صعبالعبور و پوشیده از برف و یخ تشکیل میدهد که از همین رو تاکنون عملاً میان دو کشور جاده یا مسیری ریلی ساخته نشده است.
روابط دیپلماتیک بین دو کشور رسماً در سال ۱۹۵۵ برقرار شد که این عمل، افغانستان را یکی از اولین کشورهایی ساخت که رژیم کمونیستی «مائو تسه دونگ» را به رسمیت شناخت. دولت چین تا پیش از آغاز سیاستهای درهای باز از سویی به دلیل شرایط داخلی و از سویی حضور پررنگ چین در تحولات سایر کشورهای همسایهاش ازجمله شبهجزیره کره و ویتنام توان و علاقهای برای حضور پررنگ در افغانستان نداشت. از سوی دیگر با آغاز تهاجم شوروی به افغانستان همزمان به سیاستهای درهای باز، دولت چین مخالفت خود را با این تهاجم اعلام داشت با حمایتهای تسلیحاتی خود از مبارزان افغان حضور نیروهای شوروی در افغانستان را برنتافتند.
اما با گذشت زمان و حضور نیروهای طالبان در افغانستان و به دست گرفتن قدرت توسط آنها بود که نگرانیهای امنیتی را برای چین پررنگ مینمود. از اینرو دولت چین هیچگاه رژیم طالبان را به رسمیت نشناخت. چین همواره افراطگرایی را بهمثابه خطر جدی علیه منافع خود ازجمله در غرب این کشور و استانهای مسلماننشین دیده است و حضور طالبان در افغانستان میتوانست موتور محرک مسلمانان افراطی «اویغور» در مرزهای چین باشد.
2) چین و افغانستان؛ 2001 تا 2014
همزمان با حملات 11 سپتامبر طالبان به آمریکا، چین نیز در اولین ساعتهای این حادثه ضمن محکومیت این اقدامات از حملات آمریکا علیه نیروهای طالبان و حمله نظامی به افغانستان حمایت نمود؛ اما تطویل حضور نیروهای آمریکا در افغانستان در کنار عدم دستیابی آمریکا به نتایجی ملموس در افغانستان و همچنین سیاست آمریکا و سایر اعضای ناتو در بازتعریف سیاستهای این پیمان امنیتی و گسترش آن به غرب بر نگرانیهای امنیتی چین افزود و همین عامل خود از علل اساسی شکلگیری سازمان همکاریهای شانگهای به رهبری چین و روسیه و در واکنش به این سیاست آمریکا و ناتو بود.
هرچند با آغاز حملات آمریکا به افغانستان چین نیز همانند سایر کشورهای منطقه ازجمله ایران، یکی از مهمترین تهدیدهای امنیتی خود یعنی طالبان را در حال نابودی میدید اما حضور نظامی آمریکا در همسایگی این کشور خود تهدیدی بهمراتب بزرگتر به شمار میآمد که باید به نحوی مقتضی مدیریت و حلوفصل میشد. از اینرو چین هرچند از حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان خرسند نبود اما خروج زودهنگام نیروهای آمریکایی از افغانستان را نیز به دلیل پایدار ماندن بیثباتی و ناامنی در این کشور سیاستی درست نمیدانست.
از اینرو دولت چین در این بازه زمانی تلاش داشت با کمکهای توسعهای، خود را بهعنوان یک همسایه مسئولیتپذیر در کنار دولت افغانستان معرفی نماید و از فرصتهای بهدستآمده در حوزه اقتصادی این کشور به نحو مطلوب بهرهبرداری نماید. هرچند باید گفت عمده قراردادهای اقتصادی که میان افغانستان و چین در سالهای گذشته منعقد شده است به دلیل شرایط ناامنی افغانستان به مرحله اجرایی درنیامده است اما عدم اجرایی شدن این قراردادها نافی فرصتهای بزرگ اقتصادی چین در افغانستان نیست.
توافقنامه استخراج معدن مس عینک در سال ۲۰۰۷ بین چین و افغانستان امضا شده بود، اما بعد از مدتی به دلیل ناامنی متوقف شد. از سوی دیگر قرارداد مطالعه در خصوص استخراج نفت حوزه آمودریا در شمال افغانستان نیز در همان سال میان چین و افغانستان به امضا رسیده است ولی تاکنون پیشرفت زیادی نداشته است. چین در سالهای گذشته در حوزه زیرساختهای افغانستان ازجمله راهسازی در این کشور نیز فعال بوده است.
بر اساس آمار موجود، چین سالانه نزدیک به دو میلیارد دلار ـ معادل نیمی از بودجه سالانه حکومت افغانستان ـ به این کشور صادرات دارد؛ ولی در مقابل صادرات افغانستان به چین کمتر از صد میلیون دلار است. چین در بخش معادن، صنعت، ترانزیت، تهیه مواد خام و زراعت میتواند نقش مؤثری در افغانستان داشته باشد.چين يكي از شركاي مهم تجاري افغانستان به شمار ميرود؛ اين کشور پس از ژاپن و پاکستان، بزرگترین صادرکننده كالا به افغانستان است. هماکنون كالاهاي چيني بخش عمدهاي از بازار افغانستان را به خود اختصاص داده و هزاران تاجر افغاني با سفر به چين كالاهاي چيني را از مسير آسياي ميانه به افغانستان وارد ميكنند.
چین همواره از جامعه جهانی و همپیمانان غربی افغانستان خواسته است که حمایت خود را از افغانستان شدت ببخشند و در برنامه و تطبیق تعهداتشان به این کشور وفادار باشند. کمکهایشان را برای تخصیص زیربناها در افغانستان به عمل برسانند. این در حالی است که در یک دهه گذشته کشور چین در مبارزه با مواد مخدر نیز قویاً با افغانستان همکار بوده است، اما چین همواره بر این نکته هم تأکید داشته است که کمکهای منطقهای و حمایتهای منطقهای میتواند نقش بسیار مهمی را در روند بازسازی افغانستان بازی کند.
از سویی دیگر افغانستان و چین هر دو عضو سازمان همکاریهای شانگهای هستند.سازمان شانگهای از سال 2012 افغانستان را بهعنوان عضو ناظر پذیرفت.قبول افغانستان بهعنوان عضو ناظر در سازمان شانگهای پس از آن صورت گرفت که این سازمان اعلام کرد نقش بزرگتری در افغانستان را به عهده بگیرد. بیتردید حمایت و نقش چین برای ورود افغانستان در این سازمان غیرقابل انکار است.
3) چین و افغانستان؛ پس از 2014
همزمان با نزدیک شدن به پایان سال 2014 میلادی اقدامات چین در حوزه سیاست خارجی نشانگر نقش مهم افغانستان برای این کشور بود. دولت چین در جولای 2014 نمایندهی ویژهای درباره موضوع افغانستان در وزارت امور خارجه چین منصوب کرد. همچنین در اکتبر 2014 چین میزبانی از کنفرانس پروسه استامبول در موضوع افغانستان را بر عهده داشت.
با حضور دولت جدید در افغانستان به ریاست احمد زی، رخداد تازهای در روابط دوجانبه چین و افغانستان صورت گرفت؛ در نوامبر 2014 احمد زی، رئیسجمهور افغانستان سفر به چین را بهعنوان اولین سفر رسمی خود به خارج از افغانستان انتخاب نمود. همچنین طی روزهای گذشته خبرهایی مبنی بر میزبانی دولت چین از نمایندگان دفتر سیاسی طالبان در قطر در دسامبر 2014 در پکن و پس از سفر رئیسجمهور افغانستان به چین منتشر شد که گمانهزنیهای بسیاری را برانگیخته است. اما آنچه در این زمینه مشهود مینماید این حقیقت است که چین توجه بیشتری به افغانستان معطوف نموده است.
اما در بیان علل اهمیت یافتن افغانستان در سیاست خارجی چین پس از 2014 باید موارد ذیل را برشمرد:
الف) امنیتی: افزایش اقدامات تروریستی گروههای جداییطلب بهویژه در استانهای غربی چین ازجمله جنبش اسلامی ترکستان شرقی که دارای ریشههای افراطگرایی اسلامی نیز هستند و با حضور در مرزهای افغانستان و پاکستان ضمن گذراندن دورههای آموزشی برخی به چین بازگشته و برخی به گروههای تروریستی در سایر کشورهای اسلامی میپیوندند در سال گذشته به یکی از مهمترین و جدیترین چالشهای امنیتی چین بدل شده است. از اینرو دولت چین هدف اصلی خود برای افغانستان پس از 2014 را حفظ امنیت و ادامه حیات یک دولت قدرتمند و باثبات در این کشور که توانایی برخورد با نیروهای افراطگرا را نیز داشته باشد قرار داده است.
اما چین برای بازگرداندن ثبات به این کشور رفتاری متمایز ازآنچه آمریکا در 13 سال گذشته انجام داده است دنبال مینماید: سیاست چین مبتنی بر حداقل حضور نظامی این کشور در افغانستان و تلاش برای حلوفصل سیاسی مشکلات امنیتی افغانستان با حضور همه نیروهای منطقهای و مؤثر داخلی و خارجی است. از اینرو چین برای بازگرداندن امنیت در افغانستان نه تنها از متحد دیرینه خود یعنی پاکستان و حمایت از دولت مرکزی افغانستان بهره میگیرد بلکه به حمایت هند و ایران نیز در این موضوع امیدوار است. حتی چین مذاکره با طالبان را نیز برای دستیابی به امنیت در افغانستان در دستور کار خود قرار داده است.
ب) سیاسی: سیاست خارجی چین همواره مبتنی بر تنشزدایی و حفظ روابط مسالمتآمیز و حسنه با همسایگان بوده است. همچنین موضوع آینده و جایگاه افغانستان در رقابتهای سیاسی منطقهای هند و پاکستان و رقابتهای هند و چین موضوعی است که سبب شده تا چین بیش از گذشته بر نقش خود در افغانستان بیفزاید. از سویی چین تلاش دارد با حمایت از صلح و ثبات در افغانستان ضمن بهرهبرداری سیاسی از توسعه این همسایه غربی خود، جایگاه آتی افغانستان را در سیاستهای راهبردی خود تثبیت نماید.
افغانستان بهعنوان کشوری در غرب چین جایگاه مهمی در بسیاری از راهبردهای سیاسی، توسعهای و اقتصادی چین دارد. برای مثال کمربند اقتصادی جاده ابریشم خشکی و کمربند اقتصادی قرن 21 که توسط رئیسجمهور چین طرح شده است بهمنظور برقراری ارتباط میان زیرساختهای زمینی و ریلی آسیا – اروپا میباشد که افغانستان بهعنوان یکی از کشورهای این مسیر از اهمیت زیادی برخوردار است. از سوی دیگر دولت چین تلاش دارد تا موضوع افغانستان را بهعنوان یک هدف و منافع مشترک با بسیاری از کشورهای منطقهای به اشتراک گذاشته و با پویایی در سازمانهای منطقهای و فرامنطقهای پیرامون مسائل افغانستان، خود را بهعنوان کشوری مسئولیتپذیر در امور جهانی و منطقهای معرفی نماید.
ج) اقتصادی: تردیدی نیست که چین در روابط اقتصادی خود با افغانستان مسیری غیر از روابط اقتصادی خود با سایر کشورهای در حال توسعه در پی نخواهد گرفت. یعنی بهرهبرداری از معادن افغانستان و استخراج نفت و گاز این کشور و تسهیل صادرات آن به چین از یکسو و انتقال کالاهای تولیدی و صادرات خدمات فنی- مهندسی از چین به افغانستان از سوی دیگر در راهبرد اقتصادی چین در قبال افغانستان تعقیب خواهد شد. تردیدی نیست که بازسازی یکی از ضعیفترین کشورهای جهان ازنظر زیرساخت و نیازمندیهای گستردهی توسعهای افغانستان در همه زمینهها فرصتهای مناسب اقتصادی را پیش روی چین قرار خواهد داد و دولت چین نشان داده است که توان بهرهبرداری از فرصتهای هرچند اندک را نیز دارد.
جمعبندی
در جمعبندی این مقاله باید چنین گفت که هرچند برای بیان پیشبینی پیرامون نقش چین پس از 2014 در آینده افغانستان نباید شتاب کرد، اما میتوان با قوت این موضوع را بیان داشت که چین سیاست فعالانهای را در قبال افغانستان از سال گذشته آغاز نموده است و برای تعقیب سیاستهای خود ملاحظات داخلی، منطقهای و بینالمللی در ابعاد سیاسی، امنیتی و اقتصادی قائل است.